استاد امیرخانی: بیقراربودن مراتب دارد؛ یک بیقراری است که از تشنگی و گرسنگی و ناامنی و موقعیتهایی از این دست، برمیخیزد و آدمی میکوشد از رهگذر عبور از این وضعیتها به یک امنیت و قراری برسد. این بیقراری در مراتب عادی زندگی انسانها جاری است. اما بیقراری آدمها مراتب بالاتری هم دارد. گاهی انسان در جایگاهی قرار می گیرد که توفیقات مادی و عینی نمیتواند به او احساس آرامش دهد، به طوری که در هر گام احساس می کند تازه در قدم اول است و هر توفیق و هر جایگاه و هر پلهای، پلۀ بالاتری را پیشِ پای او میگشاید. مثل یک کوهنورد که در هر گامی به سوی قله، افق وسیعتری را میبیند، لذا طالب مقام بالاتر میشود و درنتیجه بیقرارتر میگردد. هرقدر که بالاتر میرود دیدگاهش وسیعتر و طلبهایش بیشتر میشود و این تشنگی، همان بیقراری موردنظر مولاناست که خود او نیز میگوید:
بینهایت حضرت است این بارگاه
صدر را بگذار صدر توست راه
این معنا، نزد کسانی چون مازلو در نظریۀ هرم نیازها، با عنوان سطح خودشکوفایی بیان شده است.
حالا این معنا را میتوانیم در عالم خوشنویسی نیز تطبیق دهیم. در قدم اول، خوشنویس برای نوشتن یک کلمه باید بتواند ضبط نفس کند، یعنی بتواند امکانات وجودی خویش را به سر پنجههایش منتقل سازد. این امر مستلزم تمرکز و ممارست بسیار است؛ تمرکزی که تمام تواناییهای او را توسط سرپنجه به زبانۀ قلم منتقل نماید تا در سطحی دیگر زبانۀ قلم به وجود خود خوشنویس تبدیل شود و بتواند آن کلمه یا سطر یا قطعه را در اوج تعادل و زیبایی روی کاغذ متجلی سازد. این تعادل حاصل عبور از رنج و بیقراری اول و رسیدن به نقطۀ امنیت و رضایت است.
خوشنویسی از نظر من یک نوع سلوک است که با نوعی طلب و رنج آغاز میشود. قدم به قدم با ممارست و تمرکز جلو میرود، خوشنویس نیروهای ناشناخته و پراکندۀ وجودش را یک جا جمع میکند و معطوف به هدف میکند و هرچقدر جلوتر میرود، شوریدگیاش نیز بیشتر میشود و طالب سطح بالاتری میگردد.
متن کامل این دیدار را در شماره دوم نگاه آفتاب بخش دیدار بخوانید.