تجدد مرزها را درمینوردد و دیوارهای پیش روی خود را میشکند. در هرکجا که حاضر میشود وضعیتهای درآمیخته خلق میکند و لاجرم پرسشها و پاسخهای ناشی از این وضعیت درآمیخته خلق میکند. این وضعیت را این روزها وضعیتهای چند رگه یا هیبریدی نام مینهند.
ما در یک جهان ترکیبی و التقاطیافته زندگی میکنیم و لاجرم همۀ پرسشها و پاسخهایمان نیز درآمیخته است. اما مهم آن است که فکر التقاطیمان، از کدام سنخ است: تصمیم به فهم مسئله و حل آن داریم یا قصد کردهایم صورتمسئله را پاک کنیم؟
روشنفکران دینی و روحانیون ما، در التقاطی اندیشیدن تفاوتی با هم ندارند. در الگوی هر دو، یک ژن غالب وجود دارد. در فکر روشنفکران، ژن مدرنیته است که غلبه دارد و در فکر روحانیون، ژن سنت. یکی سنت را به فرم جهان مدرن درآورده و دیگری مدرنیته را در هاضمۀ سنت جا داده است.
آنکه عرفان را به جهان جدید فراخوان میکند، نباید تماماً در زمین دنیای مدرن ایستاده باشد. خواندن مولانا آنچنان که با فردگرایی دنیای جدید سازگار بیفتد، اگر زیان بیبنیادکردن بنیادها را در بر نداشته باشد، دستکم هیچ گرهی را نخواهد گشود. باید در شکاف میان عرفان مولانا و جهان جدید ایستاد. به جای نشاندادن همسازیها و تلائمها باید ناهمسازیها و شکافها را برجسته کرد.
مسئلۀ امروز ما سؤالی است که سؤال میماند. پاسخهای زیادی دریافت میکند اما بازهم سؤالی است گرسنۀ پاسخ: چگونه میتوان در میان تجربههای متعارض زندگی امروز، احساس وحدت شخصی یا جمعی کرد؟
روشنفکری تاکنون بخشی از چرخۀ حیات سیاسی بوده است. نه خود بازیسازی کرده و نه فاصله گرفته است تا بهمنزلۀ یک داور بیطرف مردم را نسبت به خود و آنچه میکنند، آگاه کند. از میان خیل روشنفکران سیاستزده، کسانی یکباره بریدهاند و راه صحرای تأملات فلسفی یا عرفانی را در پیش گرفتهاند. اما جامعۀ ایرانی هنوز نیازمند ایفای نقش روشنفکران است. روشنفکرانی که تکیهگاهی بیرون از امواج هرروزۀ سیاست داشته باشند. روشنفکر آگاه، نه در خدمت قدرت میایستد نه در باد احساسات مردمی از اینسو به آنسو حرکت میکند. روشنفکر باید مثل قایقرانی عمل کند که در فکر تعادلبخشی به میدان زندگی سیاسی است.
متن کامل این نوشتار غلامرضاکاشی را در شماره دوم نگاه آفتاب بخش سنجه بخوانید.