با وجود این دشواریها، میتوان گفت مهمترین دغدغۀ مولانا فنای در حق و یگانه شدن با اوست و او مهمترین راه برای دستیابی به این هدف والا را مرگ پیش از مرگ میداند؛ از این رو اصل مهمتری که در مرکز نظام عرفانی مولانا قرار دارد، همانا اصل «مرگ پیش از مرگ» است.
مولانا در دفتر ششم بيش از ديگر دفترهای مثنوی به مسأله «مرگ پيش از مرگ» پرداخته و در اطراف آن داد سخن داده است. چراكه همچنان كه مثنوی به پايان خود نزديک میشود، ذهن مولانا بيشتر و بيشتر درگیر مسائلی مانند مرگ پيش از مرگ و فنا و عدم میشود. پرسش مهمی که باید بــه آن اشاره کنیم، این است که مولانا چه معنایی از مرگ را بهعنوان مهمترین اصل سـلوکی خود برگزیده است. قطعاً منظور مولانا از مرگ پیــش از مرگ «مرگ اجباری» نیست که همه انسانها خواهناخواه آن را در پایان زندگی خود تجربه میکنند و با آن زندگی مادی آنها پایان میپذیرد. همچنین منظور مولانا از مرگ پیش از مرگ «مرگ اختیاری»؛ یعنی با اختیار خود لباس تن را کندن و از قید تن آزاد شدن نیز نیست.
ادامۀ نوشتۀ ایرج شهبازی را در شمارۀ نخست نگاه آفتاب، بخش جستار بخوانید.